امروز یکشنبه ۱۳ بهمن رفتن کمک مامان آشپزخونه اش رو تمیز کنم.

تا ساعت ۳ بعدازظهر اونجا بودم و حسابی خسته شدم. بعدش اومدم خونه و از خستگی خوابم برد.

خواب عجیبی دیدم‌ شفاف و واضح.باهاش حرف میزدم و سراغ فصل اخر رو گرفتم. چغلی کردمدلخور بودم و بغض کرده. گفت برات می فرستم تا چند روز دیگه .

ببینم چی میشه. کلاس امروز هم کنسل شده بود. 

دنیای خواب دنیای عجیبی است.

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ونوس ویستا فرکتال ترجمه دری به فارسی و برعکس - سفارش ترجمه فارسی ایران و دری افغانستان Matt گرم و نرم ضایعات آهن گروه ترحیم شکوه(ترحیم ،عتبات ،حج) تک زنگ هنرستان هتلداری و جهانگردی هما